تابستون 1400 قراره شروع بشه و من خیلی احساس خوبی بهش دارم، حتی با این که یک ماهه دارم با خودم فکر میکنم کی تابستون تموم میشه. همیشه طرفدار ادامه دادنم، ولی مدت زیادیه که دارم ادامه میدم و هی شکستهای کوچک میخورم، و یک شروع دوبارهی اینطوری خوشاینده. این یک ماه خسته بودم و خیلی نخوندم و الان هم هر لحظه دلم خالی میشه از فکر کارهایی که باید انجام بدم، و نیاز دارم که تابستون بشه و صبحها زیست سلولی و ریاضی بخونم. آمار بخونم. به امتحانهام به چشم فرصتی برای یاد گرفتن نگاه کنم و تلاش کنم برای حرف زدن و ارتباط برقرار کردن. پست بیسامانیه حقیقتا :)) ولی من بیسامانم.
احسان هیچوقت امید نداد به من. میگفت زودتر درست رو به یه جایی برسون و فقط برو.
ولی یه روز اینها تموم میشه، امیدوارم یه روز واست داستانهاش رو تعریف کنم و نفس راحت بکشم.
مثل این میمونه که بعد از یه روز طولانی، برسی خونه و ولو بشی و چایی بخوری.
یک ,تابستون ,فکر ,میشه ,بخونم ,کنم ,بشه و ,و صبحها ,زیست سلولی ,صبحها زیست ,تابستون بشه
درباره این سایت